پایگاه اطلاع رسانی رسمی محمد گودرزوند چگینی



دو سه سالی هست که ساکن دنیای مجازی ها هستم.
از وقتی که آمدم خیلی ها آمدند و رفتند.
بعضی ها آمدند آنچه به دنبالش بودند را یافتند و رفتند و بعضی ها هم به این نتیجه رسیدند که آنچه را که می خواهند اینجا نمی توانند پیدا کنند.
آدم هایی با هدف های مختلف!
یکی می گفت ما در عصر جنگ نرم هستیم باید در این دنیای مجازی هم سنگر داشته باشیم.
یکی می گفت از دلتنگی و تنهایی به اینجا پناه آورده ام.
یکی از خدا می نوشت.
یکی به دنبال امام زمانش بود.
یکی آمده بود تا از این آن و زمانه شکایت کند
یکی آمده بود تا خاطراتش را بنویسد.
یکی شعرهایش را می نوشت.
یکی از بیکاری می آمد تا وقتش بگذرد
.
.
.
بعضی ها به دنبال جشنواره ها و مسابقات بودند چند صباحی ماندندنوشتند و رفتند
بعضی ها هم آمدند خودی نشان دهند!
خیلی ها جوگیر شدند و آمدند.
بعضی ها آمدند اما نگذاشتند که بمانند طاقت نیاوردند که رفتند!
و هنوز هم هر روز آدم هایی می آیند و من دانسته ام که رفتنشان نزدیک است!
بعضی خود می دانند که قرار است بروند و بعضی ها هم مثل من و تو به خیال خود برای ماندن آمده اند!
 
به گمانم اگر آرامگاهی برای رفتگان می ساختم تعدادشان خیلی بیشتر از آنهایی می شد که هستند!
بعضی ها هم نرفتند اما به جایی دورتر در این دنیای مجازی خزیدند.جایی که دست کسی به آنها نرسند
 
 
من هم بارها رفتم و برگشتم.
هنوز هم مانده ام بین تردیدی از رفتن و ماندن و یا خزیدن به جایی دور.
 
اما کسی هست که مدام درگوشم می خواند: اینجا جایی برای کم آوردن نیست.اگر مردش هستی بمان!
 
+دوستی آشنا می گفت: در چشم آنان که پرواز را نمی دانند هرچه اوج بگیری کوچکتر می شوی!
- تو به پروازت ادامه بده!
محمد گودرزوند چگینی


مـیگویند با عـکس گرفـتـن مـیشـود مــچ تـغیرات ظـاهری را گـرفت!.
مـن نوشتن بـلـد نیـسـتم اما میـنویسم.چون با نوشـتن هم همـین اتـفاق می افتد.
با نوشتن هم میتـوان مچ تغیرات عـلایق،دلخوشی ها،افکار و حتی عقاید را گرفت
پس مینویسم
حتی اگر سالها بعد وقتی این خط ها را مرور کـنم خنده ام بگیرد!!! ✔
امروز جایـت خالی بود.خیلی.
میدانم که روحت هم خبر ندارد از بی قراری من!
از آشوبی که در دلم است.میدانم که نمیدانی امروز
چقدر با خودم کلنجار رفتم.بخاطر تو.
تویی که حتی انقدر جرات ندارم تلفنم را بردارم و تولدت را تبریک بگویم.
کلی حرف داشتم برای زدن !
انگار ولی همه شان از ذهنم پریده اند!!!!.
ذهنم خالی خالیست.سفید سفیداصلا بیخیال کلمه هاے قشنگ و واژه بازی !!!
این بار میخواهم ساده بگویم.

دوستت دارم.


بنام خدا
امسال بیست و دومین روز از ماه بهمن سال ۱۳۹۸ را به گونه ای گذراندیم که مردم عزیز شهر رشت علاوه بر مشکلات اقتصادی و معیشتی که دولت حاضر برای کل کشور به ارمغان آورده مشکل بحران مدیریت راهم لمس کردند که البته در طی سالیان متعدد در مسائل مختلف این بی کفایتی و سوء مدیریت مشهود بوده.
مسئولان کشوری و استانی و شهری از سویی شعار تدبیر و امید سر می دهند که هیچ تدبیر و امیدی رابرای مردم به ثمر نرساندند و همراهان این قافله بی کفایت هم سلبریتی ها یاهمان هنرمندان و اصحاب رسانه و . هستند که در برابر هر بی کفایتی دولت محبوبشان سکوت میکنند یا حمایت میکنند.
این طیف حامیان دولت از مردم نیستند و اصلا انسان نیستند که اگر از طیف مردم بودند و بویی از انسانیت می بردند اینگونه رفتار نمی کردند.
برفی به ارتفاع حدود یک متر بارید و کام مردم را تلخ کرد.
برف نعمت است که مردم از این نعمت باید روز خوشی داشته باشند نه اینکه روزهای پردردسر و تلخ برایشان باشد.
روزگاری بود که جوانان این کشور با میانگین سن ۲۷ سال مدیریتهای کشور را درسطح کلان و بحران جنگ را در بدترین شرایط برعهده داشتند و با کمترین امکانات بهترین دستاورد راداشتند ولی الان بابیشترین امکانات لجستیکی و انسانی و مدیران دکتر و مهندس نمیتوانند ازپس برف یک متری برآیند.
در بهار چهل و یکمین سال پیروزی انقلاب اسلامی جای شهدا خالی است که ببینند این بی کفایتان چه بلاها برسر ملت می آورند.
این پست خطاب به شخصیتهای ذیل نوشته شده است.
استاندار محترم گیلان جناب دکتر ارسلان زارع
فرماندار محترم شهرستان رشت جناب دکتر مومنی زاده                                        اعضای محترم شورای اسلامی کلانشهر رشت
شهردار محترم کلانشهررشت جناب دکتر حاج محمدی
نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی
مدیریت محترم بحران استان گیلان
مدیریت محترم راه و ترابری استان گیلان
مدیریت محترم آب و فاضلاب استان گیلان
مدیریت محترم توزیع برق استان گیلان
سازمان بازرسی استان گیلان
دادستان محترم شهرستان رشت که بعنوان مدعی العموم در زمینه های شهری فعالیت و حرکت انقلابی مشاهده نشده.
نویسنده: شهروند کلانشهر رشت محمد گودرزوندچگینی

 


دو سه سالی هست که ساکن دنیای مجازی ها هستم.
از وقتی که آمدم خیلی ها آمدند و رفتند.
بعضی ها آمدند آنچه به دنبالش بودند را یافتند و رفتند و بعضی ها هم به این نتیجه رسیدند که آنچه را که می خواهند اینجا نمی توانند پیدا کنند.
آدم هایی با هدف های مختلف!
یکی می گفت ما در عصر جنگ نرم هستیم باید در این دنیای مجازی هم سنگر داشته باشیم.
یکی می گفت از دلتنگی و تنهایی به اینجا پناه آورده ام.
یکی از خدا می نوشت.
یکی به دنبال امام زمانش بود.
یکی آمده بود تا از این آن و زمانه شکایت کند
یکی آمده بود تا خاطراتش را بنویسد.
یکی شعرهایش را می نوشت.
یکی از بیکاری می آمد تا وقتش بگذرد
بعضی ها به دنبال جشنواره ها و مسابقات بودند چند صباحی ماندندنوشتند و رفتند
بعضی ها هم آمدند خودی نشان دهند!
خیلی ها جوگیر شدند و آمدند.
بعضی ها آمدند اما نگذاشتند که بمانند طاقت نیاوردند که رفتند!
و هنوز هم هر روز آدم هایی می آیند و من دانسته ام که رفتنشان نزدیک است!
بعضی خود می دانند که قرار است بروند و بعضی ها هم مثل من و تو به خیال خود برای ماندن آمده اند!
 
به گمانم اگر آرامگاهی برای رفتگان می ساختم تعدادشان خیلی بیشتر از آنهایی می شد که هستند!
بعضی ها هم نرفتند اما به جایی دورتر در این دنیای مجازی خزیدند.جایی که دست کسی به آنها نرسند
 
 من هم بارها رفتم و برگشتم.
هنوز هم مانده ام بین تردیدی از رفتن و ماندن و یا خزیدن به جایی دور.
 
اما کسی هست که مدام درگوشم می خواند: اینجا جایی برای کم آوردن نیست.اگر مردش هستی بمان!
 
✍دوستی آشنا می گفت: در چشم آنان که پرواز را نمی دانند هرچه اوج بگیری کوچکتر می شوی!
- تو به پروازت ادامه بده!

نگارنده:محمد گودرزوند چگینی


علی مظهر همه خوبی هاست

چراکه:

نخستین حاکم اسلامی است ؛ با رای قاطع مردم به قدرت رسید.

نخستین حاکم اسلامی است؛ تاپایان حاکمیت خویش به مردم گفت در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد به حــق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگهم دارد”.

نخستین حاکم اسلامی است؛ مخالف خویش ( سعد ابن ابی وقاص) راکه مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیـعت نکرد؛ مقابله نکرد و حتی علیه او سخن نگفت.

نخستین حاکم اسلامی است؛ به مخالف خویش(طلحه و زبیر) که عازم مـــکه بودند تا علیه اوجنگ راه بیندازند؛ گفت: میدانم حج نمی روید!”؛ اما با این وجود نه مانع شان شد و نه بر سابقه جهادشان خط کشید.

نخستین حاکم اسلامی است؛ خطاب به مخالفانش فقط گفت : برادران مسلمان ما هستند که در حق ما ظلم کردند!”.

نخستین حاکم اسلامی است؛ مخالفینش (خوارج)در کمال آزادی علیه اودست به تظاهرات می زدند.

نخستین حاکم اسلامی است؛ درقلمرو حــکومت اوقاضی، ازبالاترین امنیت و استقلال برخورداربود؛ تاآنجا که علیه او حکم کرد!.

نخستین حاکم اسلامی است؛ هیچگاه هم نشینی کارگزاران خویش با  مجالس اشراف رابرنمی تافت وبـه توجیه وتفسیر واخفاکاری اعمال زیردستانش نمی پرداخت.

نخستین حاکم اسلامی است؛ در دوراهی اجرای عدالت ویا بقای حکومت،هیچگاه حاضر نمی شد عدالت را به قربانگاه بفرستد.

نخستین حاکم  اسلامی است؛ در مواجهه باستایشگران ومجیزگویان، برسرشان فــریاد بـــــرمی آورد و به شدت مقابله می کرد.

نخستین حاکم اسلامی است؛ هیچ گاه نظر برحــق خویش را به مـردم تحمیل نکرد. آنجا که بقول مالک اشتر فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود” برخلاف میل باطنی خویش به نظر مردم تن داد. وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد، مردم مخالفت کردند وابوموسی اشعری رافرستادند، و او باز رای برحق خودش را به مردمش تحمیل نکرد.

واین چنین بود مردی که :

ـــ از مصرف ناچیز "پی سوز" بیت المالی درمصارف شخصی  نمی گذشت.

ـــ برسفره معاویه نشستن وازمتاع حکومتش(عدالت ) دم زدن را برنمی تابید.

ـــ با غالیان وسودجویان و رمالان وبدعت گذاران دردین ومروجانی که اسلام را تاآنجا ترویج می کردند که مانع منافع شان نباشد، به مقابله برمی خواست.

ـــ  باعوام فریبانی که دین را برای دنیای خود "پوستین وارونه نشاندند" درستیز بود.

ـــ  بیشترین شِکوه اش تا پیش از رسیدن به خـلافت؛ ازبـدعت‌ ها ، ستم‌ها تحت نام دیـن و در عرصه ی نابرابری‌های اقتصادی بود. لذا پس از رسیدن به خـلافت، مهم‌ترین خطــبه اش را دراین زمینه ایـراد کرد وتا  پـایان زمامداری برآن پایبند بود.

*** به باورما اگر کسی درصدد تحقق ارزش‌هـای انسانی در شکل غیردینی آن هم باشد، علـی(ع) نیز می‌تواند  الگوی او قــرار گیرد؛ زیرا دو ارزش عــدالت و آزادی که علی(ع) برآن پا فشاری می کرد، درهـرمکتبی قابل  دفــاع است چراکه هرانسانی در پی این دو فضلیت است.
محمد گودرزوند چگینی
سوم اسفندماه یکهزار و سیصد و نود و هشت


معضلی تحت عنوان مدیران بی‎کفایت” سالیان سال است که کشورمان را آزار می‌دهد. مدیرانی که همواره بر سر کار بوده و هستند. اینان نشات گرفته از روح قانون بقای انرژی”، از صحنه مدیریت هیچ‌گاه بیرون نرفته و تنها از سازمانی به سازمان دیگر منتقل می‎شوند. داستان غم‎انگیزی که در مورد اکثرشان وجود دارد این است که در هیچ کدام از سازمان‎هایی که در آن‎ها مدیریت کرده‎اند، دستاورد و عملکرد قابل توجهی از خود بجا نگذاشته‎اند. ویژگی مشترک بسیاری از این جماعت بی‎کفایت این است که متعهدنمای غیرمتخصص” هستند‎!

اما چرا متعهدنما؟ به قول مرحوم دکتر چمران که خدایش بیامرزاد، کسی که در کاری تخصص ندارد و آن را می‌پذیرد، بی‌تقوا (و به‌عبارتی بی‎تعهد) است”. تعریف تعهد از نگاه بسیاری از این‎ مدیران، به قدری تنزل یافته که تنها به ظواهر و پوسته‎ای ریاگونه بدل گشته است!

اما تبعات مسئولیت گرفتن این‌گونه افراد برای سازمان‎ها و کشورمان چه بوده است؟

۰۱: چون خود کوچکند، نمی‎توانند با افراد بزرگ کار کنند و هر فردی را که در سازمانشان از آن‌ها به لحاظ تخصص و تجربه بالاتر باشد، از دور خارج می‎کنند و به حاشیه می‎رانند.

۰۲:چون صندلی آن‎ها از خودشان بزرگتر است، بیشتر انرژیشان را صرف محکم کردن جای پای خود و ریشه دواندن در سازمان می‎کنند تا رشد و پیشرفت سازمان متبوعشان.

۰۳:چون به صلاحیت خود اعتماد ندارند، همواره این ترس را با خود یدک می‎کشند که نکند صندلیشان را از دست داده و خانه ‎نشین شوند. لذا ترجیح می‌دهند زود بار خود را به جهت مالی ببندند تا اگر از دور مناصب مدیریت خارج شدند دچار مشکل نشوند. در نتیجه هیچ فرصت قانونی و یا غیرقانونی را برای ثروت‎اندوزی از دست نمی‌دهند.

اگر شاکله اصلی فرهنگ مدیریتی کشور را متعهدنماهای غیرمتخصص” بسازند، امید چندانی به آینده نخواهد بود.


نگاهی اجمالی به گزینش و استخدام در ایران:
وقتی اساس و پایه ی گزینش افراد در ارگانها و ادرات از اول انقلاب داشتن ریش و لباس و و ظاهر الصلاح بودن افراد شد برای افراد منافق رسیدن به این مشخصه ها و گرفتن پست های دولتی کار سختی نبود
اشکال کار نظام مقدس جمهوری اسلامی در این است که با سوء مدیریت، پرورش دهنده ی منافق است
اشکال کار در این است که قوانین طوری وضع می شوند که بتوان آنها را به راحتی دور زد
ما چه می دانیم در دل و نیت دیگران چه می گذرد؟
چه بسیار کسانی هستند که در ظاهر دم از ولایی بودن می زنند و بنده خود چند نمونه اش را سراغ دارم که طرف فقط برای رسیدن به مناصب  دولتی و رسیدن به رانت های آنچنانی دم از ولایت فقیه می زند و خودش را اصول گرا جا زده است در حالی که در خفا نشان داده که اصلا اعتقادی به ولایت فقیه ندارد
قضیه ی حقوق های چند ملیونی اصلا در برابر رانت هایی که افراد در وقت تصدی پست های دولتی استفاده می کنند مبلغ ناچیزی است
حکایت کسانی که دادشان از حقوق های پنجاه ملیونی و صد ملیونی درآمده حکایت کسی است که شتر را گم کرده دنبال افسارش می گردد
در دولت های قبلی هم چه بسیار اختلاسها رو شد که مجریانش افرادی ظاهر الصلاح و مومن و انقلابی بودند
آقای خاوری چگونه فردی بود؟
کرواتی بود و یا ظاهری مومن و انقلابی داشت و چفیه می بست؟
کل حقوقی که فلان مدیر با حقوق صد ملیون در مدت چهار سال می تواند بگیرد پنج ملیارد نمی شود و حال آنکه اختلاسهایی که قبلا صورت گرفته و کماکان امروز هم در حال انجام است ارقامشان چند هزار ملیاردی است
اصلا ما چه می دانیم شاید این داد و بیدادها خود مکری باشد برای سرپوشی بر روی اختلاسهای چند هزار ملیاردی.
کاری کنید که از امنیت خارج شود
کاری کنید که نتوان ی کرد
و الا پوشیدن فلان لباس و گذاشتن ریش و در دست گرفتن تسبیح اصلا کار مشکلی نیست
و من الله توفیق


درباره ضعف مدیریت بحران در کشور مطالب زیادی نوشته شده، اما ای‎کاش مشکل مافقط در مدیریت بحران بود و در زمان‎های غیربحرانی، عملکرد مدیریتیِ قابل دفاعی داشتیم. به‎جد اعتقاد دارم در کشورمان بحران مدیریت” وجود دارد. بحران مدیریت، بسیار فراتر از ضعفِ در مدیریت بحران است. مدیریت بحرانِ ضعیف، بخش بسیار کوچکی از بحران مدیریت فعلی است. بحران مدیریت یعنی این‎که مدیران‎ ما نتوانسته‎اند مسائل کلیدی مردم را حل کرده و به زندگی آن‎ها سروسامانی دهند. هر طرف که سر می‎گردانیم، کم‎و‎بیش آثار بی‎کفایتی مدیری را مشاهده می‎کنیم. صنعتی بی رمق، سیستم تامین اجتماعی و درمانی فشل، فساد مالیِ لجام‎گسیخته، جامعه‎ای کمتر توسعه‎یافته، اخلاق و فرهنگی در حال احتضار، آموزش و پرورشی ویران و شهرهایی که در ترافیک و انواع آلودگی غوطه‎ورند.

چگونه مدیریت در کشورمان به این روز افتاد؟ به‎نظرم پنج عامل بیشتر از سایر موارد در ایجاد این وضعیت اثرگذار بوده‎ است.

اول آن‎که بسیاری از متصدیان امور، مدیریت را یک علم نمی‎دانند! تعداد قابل توجهی از مدیران کشور، آموزش‎های کافی در زمینه مدیریت ندیده‎اند و به‎صورت تجربی و سعی و خطا در حال فراگیری مدیریت هستند و با جدیدترین نظریه‎ها، تکنیک‎ها و ابزارهای مدیریتی، فرسنگ‎ها فاصله دارند.
دوم آنکه تخصص‎گرایی و شایسته‎سالاری، جای خود را به باندبازی و جناح‎گرایی داده است. این‎چنین شد که کارهای مهم مدیریتی، بعضا” به‎دست افراد متوسط و زیر متوسطی افتاده که قدرت لابی بیشتری دارند و به مراکز قدرت، نزدیک‌تر هستند. بخش قابل توجهی از نخبگان و استعدادهای موجود در جامعه، در مدیریت بخش‌های مختلف کشور به بازی گرفته نشده‌اند.
سوم آن‎که فرهنگ کار کارشناسی، به فرهنگ تملق و بله‎قربان‎گویی تبدیل شده است. کار برخی کارشناسان، دیگر کارشناسی و اعلام نظر نیست، بلکه باید نظر مدیر خود را دریافت و آن را در گزارش خود به عنوان نتیجه فرایند کارشناسی اعلام کنند.
چهارم آن‎که شفافیت و پاسخگویی نهادینه نگردیده و فشاری جدی از سوی افکار عمومی بر بدنه مدیریتی برای عملکرد بهتر احساس نمی‌شود.
پنجم آن‎که، افزایش روحیه منفعت‎طلبی و مال‎اندوزی افراطی، هر چه بیشتر منافع ملت را قربانی منافع افراد و گروه‎های خاص نموده است.
در پایان تاکید می‎کنم که بحران مدیریتی در کشور اگر جدی گرفته نشود و برای آن چاره‎اندیشی نگردد، آینده خوبی در انتظار این کشور نخواهد بود.


گاهی وقت‌ها اتفاقاتی رخ می‌دهد که انگار چرخ روزمره زندگی از ریل همیشگی‌اش خارج می‌شود.
اینطور مواقع است که  مجبوریم طرز نگاه و حتی نوع زندگی را مقداری تغییر بدهیم.

این موضوع حکایت این روزهای ما با ورود میهمان ناخوانده کرونا» است.
ویروسی که با آمدنش انگار ریسمان تسبیح زندگی‌یمان را پاره کرد و همه ما را به نحوی به انزوا کشاند.

وقتی دقیق‌تر نگاه می‌کنیم متوجه خیلی چیزها می‌شویم؛ اینکه چه دلخوشی‌های ساده و بی‌آلایشی داشتیم و از آن غافل بودیم. 
بی مهابا به خیابان آمد و شد کردن‌ها و دید و بازدیدهای هرازچندگاهی که داشتیم.

اما خب حالا انگار شرایط خیلی فرق کرده و مجبوریم در خانه بمانیم! 

به عقبتر ها که نگاه کنیم روزهایی را در دل تاریخ‌مان می بینیم که طاعون زده و وبا گرفته بودند .
دقیقا در دوره‌هایی که حتی آب بهداشتی و دارو  هم نبود .

این ویروس به مراتب بسیار کمتر از وبا و طاعون و خیلی امراض دیگر خطرناکتر است؛ و خوشبختانه دغدغه‌مندانی را داریم که در لباس طبابت و پرستاری به بیماران مددرسانی می کنند و از جان و دلشان مایه می‌گذارند.

ما امروز اگر اسیر این ویروس شدیم از طرفی غرق در نعمات ریز و درشتی هستیم که از آنها غافل بودیم.
دورترها اگر مجبور به قرنطینه می شدن حتی آب آشامیدن هم نداشتند اما امروز مابا انبوهی از رفاه و تکنولوژی در خانه‌های هرچند کوچکمان نشسته‌ایم.
چیزی که  حتی فرصت بیشتر شدن و محکم تر شدن روابط بین اعضا را رقم می زند.  
اگر آمد و استقامت و شادی رو داشته باشیم
امروز ما در منزل‌هایمان با ابزارهای ارتباطی زیادی هم‌خانه هستیم که نه تنها مارا از انزوا دور می‌کنند که حتی استفاده صحیح  از آنها می‌تواند باعث باروری فکری و اندیشه‌ای هم بشود.
آموزشگاههای مجازی که بهترین زمان و فرصت را  برای تک تک افراد یک خانواده به ارمغان می‌آورند یا حتی هنرهای کوچک و بزرگی که درهمین خانه‌های آپارتمانی مان می‌تونیم با عشق بیاموزیم و به منصه ظهور برسانیم.
این هنر ماست که  محدودیت و تهدیدها رو به فرصت تبدیل کنیم.
مراقب خودتان و  اعضای خانواده تان باشید.
تک تک لحظات زندگی خودتان رو با عشق پیش ببرید و شک نکنید این روزها به خاطره‌ای بدل میشه که فردا شاید حتی از آن به عشق یاد کنید.

صمیمانه آرزو می کنم که تن تان سرشار از سلامتی و آرامش باشد و شفا را برای همه کسانی که درگیر این بیماره شده اند از خداوند مهربان خواهانم.


در مواجه با کرونا مدل های همیشگی مواجه با بحران ها و مسائل از سوی کارگزاران حکومتی ، مردم ، روشنفکران و فعالین ی و اصرار بر تدوام رفتارهای مبتنی بر جامعه شناسی خودمانی هیچ کمکی به کنترل و مهار کرونا نخواهد کرد. برای نمونه تداوم شش رفتار ذیل جز تشدید آثار منفی کرونا و بردن ما به ترکستان اثری نخواهند داشت:
۱- کارگزاران حکومتی تصمیمات متناقض بگیرند. (مانند تخصیص سهمیه بنزین برای سفرهای نوروزی )

۲- کارگزاران حکومتی تصمیات خود را به سرعت عوض کنند و هر کدام تحلیل متفاوتی پیرامون کرونا ارائه دهند.

۳- کارگزاران حکومتی مسایل خود را  از طریق نامه نگاری‌های علنی با یکدیگر بیان ( نه حل ) کنند.

۴- شهروندان و مردم کرونا را اصلا جدی نگیریم و با رویکرد همه چیزدانی و خود اجتهادگونه ضمن بی توجهی به توصیه های مرتبط، بویژه اهتمام لازم به سفرهای غیرضروری و دید و بازدیدهای نوروزی داشته باشیم.

۵- روشنفکران با تبعیت از تعریف ادوارد سعید از روشنفکر، در مواجهه با کرونا فقط به طرح پرسش های مشکل آفرین و پیچیده، نقد حکومت و تجویزهای خودبینانه بسنده کنند.

۶-کنشگران ی کرونا را فرصتی مناسب برای تسویه حساب ی و بازسازی اعتبار اجتماعی خود تلقی کنند و در این خصوص اقدامات لازم را انجام دهند.

کرونا مساله‌ای نابسامان، منحصر به فرد و ناشناخته با پایانی غیر معین است. برای مقابله با آن هیچ تجویزی وجود ندارد. باید بر آن متمرکز شویم، تغییر رفتار بدهیم و رفتارهای مبتنی بر جامعه شناسی خودمانی ( از جنس شش مورد بالا )  را کنار بگذاریم.

کرونا مساله همه ماست، مساله ای که تاکنون با مشابه آن مواجه نبوده ایم. کرونا در ادبیات ت گذاری از همان جنس مسائلی است که هورن” آنرا آشفتگی ذهنی ( social mass ) آکوف” آنرا واقعیت بدون ساختار  (unstructured reality ) و هورست ریتل” و ملوین وبر” آن را بدخیم  (wicked ) خوانده اند. این نوع مسائل فرمولاسیون مشخصی و نقطه پایانی ندارند و مدام در حال تغییر و تحول هستند.
در مواجه با کرونا نمی‌توان با فرافکنی ، دیگران را مقصر دانستن، گله، انتقاد ، شکایت و خود قربانی بینی مواجه شد. کرونا مساله‌ای است که تاکنون با آن مواجه نبوده‌ایم و در مواجهه با آن هیچ راهی نداریم جز اینکه رفتار خود را تغییر دهیم.»


بی کفایتی و دنیا طلبی برخی از مسئولان، درد مردم را به اوج رسانده است. نباید وظیفه دولت و مجلس در حل مشکلات به گردن رهبری و نظام انداخته شود. دولت باید از حالت اپوزیسیون خارج شده و پاسخگو باشد.
مردم با جان خود پای انقلاب ایستاده اند ولی از مشکلات گله مند هستند، چرا مسئولان به فکر ولی نعمتان انقلاب نیستند؟
مردم، شاه پلهوی را بیرون کردند، ولی هنوز تفکر پهلوی در برخی مسئولان وجود دارد.

ت های تیم اقتصادی دولت کمر مردم را خم کرده است.
چگونه مسئولین با خیال راحت از شاخص های مثبت اقتصادی صحبت میکنند در حالی که عمده مردم دخلشان به خرجشان نمیرسد و بیکاری بیداد میکند؟

چگونه است که برخی نمایندگان طلبکار و کمکار مجلس به فکر رفع حصر از سران خائن فتنه هستند، اما در این اوضاع آشفته اقتصادی زبان باز نمیکنند؟
نماینده ای که منطقش افزایش حقوق در برابر کار کردن است، بگوید تا الان چقدر برای انقلاب مفید بوده که خواستار افزایش حقوق است؟
آیا میزان حقوقش با میزان خدمتش برای مردم همسان است؟

کسانی که میگویند چرا رهبری کاری نمیکنند، بدانند ایشان به وظیفه شان اعم از تعیین ت های کلی، تذکر و اعلام مطالبات مردم به مسئولین و هشدار های گوناگون عمل کرده اند، اکنون نوبت قوه مقننه و قوه مجریه است که رهنمود های رهبری را انجام دهند و مطالبات مردم را پاسخ دهند.

وظیفه قشر دانشجو و آگاه، این است که رسالت خود را در جنگ فرهنگی و نرم فراموش نکنند و مرتباً حرکات دشمن را رصد و اقدام متناسب کنند.

مردم عزیز بدانند طیف انقلابی همواره در کنار آنان و  همصدا با آنان از مسئولین مطالبات به حق ملت را خواهد داشت.


یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حوّل حالنا الی أحسن الحال»
زمستان دامن سپیدش را جمع کرده و تمام سردی و حتی دلمردگی‌ها را در بقچه‌اش پیچیده.
وقت رفتنش رسیده، حال نوبت بهار است که دامان پرشکوفه و هوای پرامیدش را به دل‌هایمان هدیه کند و یک دل سیر عطر بهارنارنج و یاس به هوای پر از التهاب‌مان بپاشد.

بوی بهار، ازلابه لای برگ ها به مشام می‌رسد تا بار دیگر بوی زندگی و تازگی را میان باغچه تنهای دل‌هامان پخش کند.
اگرچه امسال نوروز رنگ و بوی آن همه شلوغی خیابان و خانه ها را ندارد اما با وجودش بار دیگر سفره های سخاوت، پهن شده و بوی سبزه در فضای رنگارنگ سفره دلها می پیچدو عطر سیب سرخ، جای دیگری باز می کند.
این بار دل‌های ما جملگی هم آوای سین سلامتی می‌شوند و سفره‌های هفت سین ، سجاده حاجاتمان برای آن.

اگرچه یک سال گذشت و واپسین روزهای سال مان گره خورد به میهمانی ناخوانده که میهمانی‌هامان را خط زد و شور و اشتیاق‌های نوروزی را به خاطره بدل کرد اما این بار سفره نوروز محکم ترین سجاده استجابت دعای یکدلی و یکرنگی همه ملت ماست برای بهروزی و عشق‌ورزی دوباره.

و حال با عشق زمزمه کن:
ساقیا! آمدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت

یادمان نرود این بار، نوروز می آید تا گرد غفلت را از رخسارمان بشوید و از خواب‌های دراز خرگوشی بیدارمان کند. تا بدانیم قدر آنهمه نعمتی را که کوچک می‌شمردیم و آنهمه باهم بودن‌هایی را که ندیدیم
پس باید قدر بدانیم و یادآور شویم:
یا مقلب القلوب!

قلب های زنگار گرفته‌مان را به یاد پر از نورت می‌سپاریم تا روشنی به آن ببخشی!
ای تدبیرکننده روز و شب، ای تغییردهنده حال ها! یاری کن تا با صداقت و ایمان، به بهترین حال ها دست یابیم.

نوروز بر همگان پر از سلامتی و امید باد

التماس دعا
محمد گودرزوند چگینی


بابا جان! قلبم خالی است. مرگ تو با تهی شدن وجود من برابر بود. انگار چیزی را گم کرده‌ام و ان چیز تو هستی. ندیدن و نبودن تو برایم سخت است. دیگر منزل پدری برای من چه معنی میتواند داشته باشد؟ وقتی تو نیستی تا باغچه ها را آب بدهی؟ تو نیستی تا در را به روی ما باز کنی و ساکت و آرام یک گوشه بنشینی و بازی بچه‌ها را نگاه کنی. خانه خالی است، قلب ما خالی است.

تک‌تک سلول‌های بودن ما درد می‌کند. حالا دیگر من از چه کسی سراغ بچگی‌هایم را بگیرم؟ خاطره اولین کفش‌هایی را که برایم خریدی، چقدر دوست داشتم. یک بار دیگر تعریفش کن. فقط من بودم و تو. خودمان دو تا رفتیم. چقدر خوب بود. یک خاطره‌ای هم داشتی که همیشه از بچگی من تعریف می کردی و به من می‌خندیدی. چقدر عصبانی می‌شدم از دستت.

حالا بیا و ان خاطره از کارهای بچگانه مرا هزار بار بگو. دیگر نه از عصبانیت سرخ می‌شوم و نه خجالت می‌کشم، لبخند می‌زنم و به آهنگ صدای تو گوش می‌دهم و ذوق می کنم. دوست دارم بگویم: بابا و تو بگویی: جان بابا؟ ان‌وقت بدانم که سر حال و خوشحال هستی. ان وقت خودم را برایت لوس کنم. بابای خوبم! دیشب توی خواب گریه کردم. وقتی می‌خوابم تو را میبینم. چقدر خوابیدن را دوست دارم.


نوشتــه ای زیبا از "#دکتر_شریعتــی"

❣️ﺧﺪﺍﻱِ" ﻣﻦ ﻧﻪ ﺩﻭﺭِ ﻌﺒـــﻪ ﺍﺳﺖ؛
            ﻧﻪ ﺩﺭ ﻠﻴﺴـــﺎ؛
            ﻧﻪ ﺩﺭ ﻣﻌﺒـــﺪ؛
❣️ﺧﺪﺍﻱ"ِ ﻣﻦ ﻫﻤﻴﻨﺠـــﺎﺳﺖ
  ﻨﺎﺭِ ﺗﻤﺎﻡِ ﺩﻟﻮﺍﺴـــﻲ ﻫﺎﻳﻢ؛
                   ﺑﻐـــﺾ ﻫﺎﻳﻢ؛
                   ﺧﻨـــﺪﻩ ﻫﺎﻳﻢ؛
❣️ﺧﺪﺍﻱ" ﻣﻦ،
ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺳﺎﻧــﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ
ﺍﻣــــﺎ؛
ﻣﻲ ﺗـــﺮﺳﺎﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ:
         ﺷﺴﺘــﻦِ ﺩﻟــﻲ،
         ﺍﺷ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﺑﻪ ﺸﻤـــﻲ،
         ﻧﺎ ﺣﻖ ﺮﺩﻥِ ﺣﻘــﻲ،
❣️ﺧﺪﺍﻱِ" ﻣﻦ ﻣﻲ ﺑﻴﻨــﺪ ﻣﺮﺍ
         ﻫﺮﺟـــﺎ ﻪ ﺑﺎﺷﻢ
ﻣﻲ ﻓﻬﻤـــﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺯﺑﺎﻧـــﻲ ﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﻲ ﻮﻳــﻢ 

"❣️ﺧﺪﺍﻱ"ِ ﻣﻦ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﺩﺭ ﻫﻤـــﻪ ﺍﺣــﻮﺍﻝ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ،
"ﺧﺪﺍﻱ"ِ ﻣﻦ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﻫﻴ ﻧﻤﻲ ﺗﺮﺳـــﺎﻧﺪ
ﺟﺰ ﺑﻲ ﻓﺮ ﺳﺨــﻦ ﻔﺘﻦ ﻭ
              ﺭﻧﺠـــﺎﻧﺪﻥِ ﺩﻟﻲ
                "ﺧـــﺪﺍﻱِ"،
❣️"ﺧــــﺪﺍﻱِ" ﺗﻤﺎﻡِ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧـــﻲ ﻫﺎﺳﺖ.
ترجیـــح می دهم با کفــش هایم در خیـــابان راه بروم و به "خدا" فــکر کنم تا این که در مسجـــد بنشینم و به کفش هایم فکـــرکنم.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها