درباره ضعف مدیریت بحران در کشور مطالب زیادی نوشته شده، اما ایکاش مشکل مافقط در مدیریت بحران بود و در زمانهای غیربحرانی، عملکرد مدیریتیِ قابل دفاعی داشتیم. بهجد اعتقاد دارم در کشورمان بحران مدیریت” وجود دارد. بحران مدیریت، بسیار فراتر از ضعفِ در مدیریت بحران است. مدیریت بحرانِ ضعیف، بخش بسیار کوچکی از بحران مدیریت فعلی است. بحران مدیریت یعنی اینکه مدیران ما نتوانستهاند مسائل کلیدی مردم را حل کرده و به زندگی آنها سروسامانی دهند. هر طرف که سر میگردانیم، کموبیش آثار بیکفایتی مدیری را مشاهده میکنیم. صنعتی بی رمق، سیستم تامین اجتماعی و درمانی فشل، فساد مالیِ لجامگسیخته، جامعهای کمتر توسعهیافته، اخلاق و فرهنگی در حال احتضار، آموزش و پرورشی ویران و شهرهایی که در ترافیک و انواع آلودگی غوطهورند.
چگونه مدیریت در کشورمان به این روز افتاد؟ بهنظرم پنج عامل بیشتر از سایر موارد در ایجاد این وضعیت اثرگذار بوده است.
اول آنکه بسیاری از متصدیان امور، مدیریت را یک علم نمیدانند! تعداد قابل توجهی از مدیران کشور، آموزشهای کافی در زمینه مدیریت ندیدهاند و بهصورت تجربی و سعی و خطا در حال فراگیری مدیریت هستند و با جدیدترین نظریهها، تکنیکها و ابزارهای مدیریتی، فرسنگها فاصله دارند.
دوم آنکه تخصصگرایی و شایستهسالاری، جای خود را به باندبازی و جناحگرایی داده است. اینچنین شد که کارهای مهم مدیریتی، بعضا” بهدست افراد متوسط و زیر متوسطی افتاده که قدرت لابی بیشتری دارند و به مراکز قدرت، نزدیکتر هستند. بخش قابل توجهی از نخبگان و استعدادهای موجود در جامعه، در مدیریت بخشهای مختلف کشور به بازی گرفته نشدهاند.
سوم آنکه فرهنگ کار کارشناسی، به فرهنگ تملق و بلهقربانگویی تبدیل شده است. کار برخی کارشناسان، دیگر کارشناسی و اعلام نظر نیست، بلکه باید نظر مدیر خود را دریافت و آن را در گزارش خود به عنوان نتیجه فرایند کارشناسی اعلام کنند.
چهارم آنکه شفافیت و پاسخگویی نهادینه نگردیده و فشاری جدی از سوی افکار عمومی بر بدنه مدیریتی برای عملکرد بهتر احساس نمیشود.
پنجم آنکه، افزایش روحیه منفعتطلبی و مالاندوزی افراطی، هر چه بیشتر منافع ملت را قربانی منافع افراد و گروههای خاص نموده است.
در پایان تاکید میکنم که بحران مدیریتی در کشور اگر جدی گرفته نشود و برای آن چارهاندیشی نگردد، آینده خوبی در انتظار این کشور نخواهد بود.
درباره این سایت